ایداایدا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

دختر گلم آیدا

دوست دارم عزیزم

سلام به همه دوستان و دختر گلم ایدا جون امشب شب یلداست ویکی از قشنگترین جشنهای ما ایرانیان که این شب بسیار زیبا رو به همه دستانم تبریک می گم امروز تو داره ما به همه کارمند ها دارن هندوانه و پشمک به مناسبت شب یلدا میدن حالا .. دستشون درد نکنه ولی از همه زیباتر اینکه اولین شب یلدای ایدا جون امشبه نمی دونم بابایی واسش چی گرفته فقط هم گفته یه چیز باحال خوش به حالت عروسک مامان   پریروز رفته بودیم خونه مامان جون و وقتی برگشتیم خونه خودمون قرار شد اول من غذای شما خانوم خانوما رو بدم بعد رم و دوش بگیرم تو هم با بابایی بازی کنی تا من کارم تموم بشه ولی یه کاری کردی که حتی نتونستم شام بخورم بابایی واست یه تاب خوشگل گرفته بود که اولا که ح...
30 آذر 1390

دوست دارم عزیزم

سلام به همه دوستان و دختر گلم ایدا جون امشب شب یلداست ویکی از قشنگترین جشنهای ما ایرانیان که این شب بسیار زیبا رو به همه دستانم تبریک می گم امروز تو داره ما به همه کارمند ها دارن هندوانه و پشمک به مناسبت شب یلدا میدن حالا .. دستشون درد نکنه ولی از همه زیباتر اینکه اولین شب یلدای ایدا جون امشبه نمی دونم بابایی واسش چی گرفته فقط هم گفته یه چیز باحال خوش به حالت عروسک مامان پریروز رفته بودیم خونه مامان جون و وقتی برگشتیم خونهخودمون قرار شد اول من غذای شما خانوم خانوما رو بدم بعد رم و دوش بگیرم تو هم با بابایی بازی کنی تا من کارم تموم بشه ولی یه کاری کردی که حتی نتونستم شام بخورم بابایی واست یه تاب خوشگل گرفته بود که اولا که حسابی می ت...
30 آذر 1390

یادمان باشد

  يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند    طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم...    يادمان باشد اگر اين دلمان بي کس ماند   طلب مهر ز هر چشم خماري نکنيم...    يادمان باشد که دگر ليلي و مجنوني نيست    به چه قيمت دلمان بهر کسي چاک کنيم...    يادمان باشد که در اين بحر دو رنگي و ريا   دگر حتي طلب آب ز دريا نکنيم...    يادمان باشد اگر از پس هر شب روزيست    دگر آن روز پي قلب سياهي نرويم...    يادمان باشد اگر شمعي و پروانه به يکجا ديديم    طلب سوختن ب...
30 آذر 1390

یادمان باشد

يادمان باشد اگر خاطرمان تنهاماند طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم... يادمان باشد اگر اين دلمان بي کسماند طلب مهر ز هر چشم خماري نکنيم... يادمان باشد که دگر ليلي و مجنوني نيست به چه قيمت دلمان بهر کسي چاک کنيم... يادمان باشد که در اين بحر دو رنگي و ريا دگر حتي طلب آب ز دريا نکنيم... يادمان باشد اگر از پس هر شب روزيست دگر آن روز پي قلب سياهي نرويم... يادمان باشد اگر شمعي و پروانه به يکجا ديديم طلب سوختن بال و پر کس نکنيم... ...
30 آذر 1390

روی باغ شانه هایت هر وقت اندوهی نشست / در حمل بار غصه هایت با شوق شرکت میکنم

خداجونم شکرت بخاطر همه چی... به خاطر هر چی که بهم دادی که همش نعمته و هر آنچه دریغ کردی که حکمت تو بوده بخاط اینکه همیشه  محبت و مهر تو رو همراه خودم داشتم و حس کردم همیشه حس می کنم یه حصاری دورمه که ازم محافظت می کنه و اون مهر تواِ. حس می کنم همش یکی از اون بالا مواظبمه، هوامو داره دیگه خیالم راحته. مطمئنم هیچی بی حساب و کتاب نیست. یکی هست که بیشتر از خودم منو دوست داره و مواظبمه خودمو و زندگیمو به خودت سپردم و مطمئنم که بیشتر از خودم مواظبشی. ...
30 آذر 1390

روی باغ شانه هایت هر وقت اندوهی نشست / در حمل بار غصه هایت با شوق شرکت میکنم

خداجونم شکرت بخاطر همه چی... به خاطر هر چی که بهم دادی که همش نعمته و هر آنچه دریغ کردی که حکمت تو بوده بخاط اینکه همیشه محبت و مهر تو رو همراه خودم داشتم و حس کردم همیشه حس می کنم یه حصاری دورمه که ازم محافظت می کنه و اون مهر تواِ. حس می کنم همش یکی از اون بالا مواظبمه، هوامو داره دیگه خیالم راحته. مطمئنم هیچی بی حساب و کتاب نیست. یکی هست که بیشتر از خودم منو دوست داره و مواظبمه خودمو و زندگیمو به خودت سپردم و مطمئنم که بیشتر از خودم مواظبشی. ...
30 آذر 1390

حکمت خداوند

گنجشک با خدا قهر بود.......روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد..... و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به ز...
30 آذر 1390

حکمت خداوند

گنجشک با خدا قهر بود.......روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد..... و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به ز...
30 آذر 1390

شب یلدا به همه دوستان مبارک

دختر گلم امروز اولین شب یلدای شماست شب یلدات مبارک دخمله نازم بابایی واست یه کادوی خوشگل واست خریده البته به من نشون نداده به قول خودش گفته خیلی خوشگله شب یلدا ز راه آمـــــــــــد دوبـــــــــاره        بگیر ای دوست! از غمهـــــــا کناره شب شادی وشـــور و مهربانی است        زمـــــــان همدلی و همزبانی است در آن دیدارهــــــــــــا تا تـــــــــازه گردد        محبت نیـــــــــــــــز بی اندازه گـردد به هرجا محفلی گرم و صمیمی است      که مهمانی درآن رسمی قدیمی است به دور هم تمــــــ...
30 آذر 1390

شب یلدا به همه دوستان مبارک

دختر گلم امروز اولین شب یلدای شماست شب یلدات مبارک دخمله نازم بابایی واست یه کادوی خوشگل واست خریده البته به من نشون نداده به قول خودش گفته خیلی خوشگله شب یلدا ز راه آمـــــــــــد دوبـــــــــاره بگیر ای دوست! از غمهـــــــا کناره شب شادی وشـــور و مهربانی است زمـــــــان همدلی و همزبانی است در آن دیدارهــــــــــــا تا تـــــــــازه گردد محبت نیـــــــــــــــز بی اندازه گـردد به هرجا محفلی گرم و صمیمی است که مهمانی درآن رسمی قدیمی است به دور هم تمـــــــــــام اهــــــل فامیل شده بر پا بســــاط میــــوه – آجیل ز خـــوردن خوردنِ این شـــــــــام چلّه شود مهمان حسابی چاق و چلّه!! همــــ...
30 آذر 1390